هم‌قافیه با باران

ماه ، در کسوت سقا به میان آمده است

سه شنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۳، ۰۴:۴۵ ب.ظ

ماه ، در کسوت سقا به میان آمده است

رود برخواست ، که موسی به میان آمده است

رود ، از بس که شعف داشت تلاطم می کرد

رود ، با خاک کفِ پاش تیمم می کرد

ماه افتاده در آئینه ز تصویر بگو

مشک لبریز شد از علقمه، تکبیر بگو

ماه اگر چه همه ی علقمه را پیموده

غرقه گشته ست و نگشته ست به آب آلوده

رود را تا به ابد ، تشنه ی مهتاب گذاشت

داغ لبهای خودش را به دل آب گذاشت

لب اگر تر کند از چشمه ی دریا عباس

چه جوابی بدهد ام بنین را عباس ؟

دیگر این مشک نه مشک است که میخانه ی اوست

چشم امید رباب است که بر شانه ی اوست

دستش افتاده ولی ، راه دگر پیدا کرد

کوه غیرت ، گره کار به دندان وا کرد

می توانست به آنی همه را سنگ کند

نشد آنگونه که می خواست دلش ، جنگ کند

چه بگویم که چه شد ؟ یا که چه برسر آمد ؟

ناگهان رایحه ی چادر مادر آمد

پسرم ، دست مریزاد قیامت کردی

تا نفس داشتی از عشق ، حمایت کردی

آسمان ها همه یکپارچه بارانیِ توست

من بمیرم ، عرق شرم به پیشانی توست

مشک خالی شده برخیز که تا برگردیم

اتفاقی است که افتاده بیا برگردیم

آه ! برخیز که گهواره به غارت نرود

دختر فاتح خیبر به اسارت نرود...


سیدحمیدرضابرقعی

۹۳/۰۸/۱۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران