هم‌قافیه با باران

ماه می تابد از خم کوچه ، چهره ای دائم الوضو دارد
پینه بر دستهاش و نعلینش اثر وصله و رفو دارد
مرد تنهاست ، مرد غمگین است ، کمرش از فراق خم شده است
ساغر شادی اش اگر خالی است ، باده ی غم سبو سبو دارد
ضربان صدای او جاری ست: با یتیمی به خنده مشغول است
سر تقیسم سهم بیت المال با صحابه بگو مگو دارد
باز امروز بغض نخلستان تا به سرحد انفجار رسید   
باز امشب به استناد کمیل ، ماه با چاه گفتگو دارد
کاه گل های کوچه مرطوبند ، اشک دیوار را در آورده است
ناله ی خانم جوانی که  هر چه دارد علی از او دارد
-  از دو دستش طناب بگشایید ، مبریدش به مسلخ بیعت
دیگر او را کشان کشان مبرید ، ایّهاالنّاس! آبرو دارد
گرچه در بند غربت ، از این شیر ، گرگهای مدینه می ترسند
ذوالفقارش هنوز بران است ، شور " حتّی تُقاتِلوا" دارد
حب مولا نتیجه سحر است ، باش تا صبح دولتش بدمد
آن صنوبر دلی که می باید پیش او سرو ، سر فرود آرد
... چارده قرن بعد خیلی ها دم از او می زنند امّا مرد
همچنان خار بر دو چشمش هست ، همچنان تیغ در گلو دارد


عبّاس احمدی

۹۴/۰۴/۱۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۱)

در شب بیست و سوم، تقدیر نیکو و با برکت برای شما از خداوند متعال آرزو دارم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران