هم‌قافیه با باران

ماییم و سرکویی، پر فتنهٔ ناپیدا

سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۴۵ ق.ظ
ماییم و سرکویی، پر فتنهٔ ناپیدا
آسوده درو والا، آهسته درو شیدا

در وی سر سرجویان گردان شده از گردن
در وی دل جانبازان تنها شده از تنها

بر لالهٔ بستانش مجنون شده صد لیلی
بر ماه شبستانش وامق شده صد عذرا

خوانیست درین خانه، گسترده به خون دل
لوزینهٔ او وحشت، پالودهٔ او سودا

با نقد خریدارش آینده خه از رفته
با نسیهٔ بازارش امروز پس از فردا

گر کوی مغانست این؟ چندین چه فغانست این؟
زین چند و چرا بگذر، تا فرد شوی یکتا

رسوایی فرق خود در فوطهٔ زرق خود
کم‌پوش، که خواهد شد پوشیدهٔ ما رسوا

گر زانکه ندانستی، برخیز و طلب می‌کن
ور زانکه بدانستی، این راز مکن پیدا

ای اوحدی، ار دریا گردی، مکن این شورش
زیرا که پس از شورش گوهر ندهد دریا

اوحدی
۹۵/۰۶/۳۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران