مثل درخت عاشق ِزخم ِتبر شده ست
شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۲۷ ب.ظ
مثل درخت عاشق ِزخم ِتبر شده ست
چاقو برای دسته ی خود نیز شر شده ست
هر کس رسیده است از این باغ برده است
آنقدر برده تا که گدا معتبر شده است
تنها مترسک سر ِجالیز مدتی ست
دست قضا وَیا به عصا !کور و کر شده ست
مشکی ست رنگ ِ عشق یقین کرده اند گر
پایان روزها , شب ِ دور از سحر شده ست
در شهر مرده دل , احدی با چراغ نیست
گشتم !نگرد ! دربه دری بی ثمر شده ست
سردرد های مردم از خویش بی خبر
کابوس های هر شب نوع بشر شده ست
باید نوشت در دل ِ این معرکه دل ِ-
برباد رفته ی تو بدون سپر شده ست
آماج تیرهای بلا , نقش بر زمین
حرف دل است آنچه چنین مختصر شده است
سید مهدی نژادهاشمی
۹۵/۰۵/۰۹