هم‌قافیه با باران

مثل من هیچکس در این عالم، وسط شعله ها امام نشد
در شروع امامتش چون من، اینقدر دورش ازدحام نشد

لشکری از مغیره می‌آمد، خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت
غیر زهرا به هیچ معصومی، اینقدر گرم احترام نشد

روضه از این شدیدتر هم هست؟! لحظه‌ای که حسین یاری خواست
و علی بود اسم من اما؛ خواستم پا شوم ز جام... نشد

به لب تشنه علی اصغر، به لب تیز ذوالفقار قسم
تا به امروز هیچ شمشیری، اینقدر تشنه در نیام نشد

رفتن شاهزاده‌ای چون من، به اسیری به یک طرف اما
در سفر این قدر غل و زنجیر، گردن بنده و غلام نشد

آهِ زینب و صیحه‌ی شلاق، تا شنیدم... از اسب با زنجیر
خویش را بر زمین زدم اما، باز هم آن صدا تمام نشد

آه زینب کجا و بزم یزید؟! او کجا و جواب ابن زیاد
باز هم صد هزار مرتبه شکر، اینکه با شمر همکلام نشد

این چهل سال گریه ام شاید، از همان روز اربعین باشد
هر قدر عمه سعی کرد صبور؛ به حسینش کند سلام نشد

دیدم از زیر چادرش زینب، گفت طوری که نشنود عباس
رنجها دیده‌ام حسین! اما، هیچ جایی شبیه شام نشد

من سجاد اینقدر خواندم، در مدینه نماز و هیچکدام
آخرش مثل آن نمازی که، عمه‌ام خواند بی قیام نشد....

قاسم صرافان

۹۵/۰۹/۰۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران