مثل کوهی که سر از آب نیاورد برون
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۲۸ ب.ظ
مثل کوهی که سر از آب نیاورد برون
دیربرخواستی ازخواب خوش ای بخت نگون
عقل من گرچه بهجز چون و چرا هیچ نداشت
بعد انکار تو دیگر نه چرا داشت، نه چون
چون اناری سر راه تو به خاک افتادیم
تا بغلتیم در آغوش تو ای رود! به خود
دل بیحوصله صدبار فروریخته بود
زیر این سقف نمیزد اگر آن آه ستون
پاسخی درخور پیچیدگی موی تو نیست
میکشد کار من از فکر تو اخر به جنون
فاضل نظری
دیربرخواستی ازخواب خوش ای بخت نگون
عقل من گرچه بهجز چون و چرا هیچ نداشت
بعد انکار تو دیگر نه چرا داشت، نه چون
چون اناری سر راه تو به خاک افتادیم
تا بغلتیم در آغوش تو ای رود! به خود
دل بیحوصله صدبار فروریخته بود
زیر این سقف نمیزد اگر آن آه ستون
پاسخی درخور پیچیدگی موی تو نیست
میکشد کار من از فکر تو اخر به جنون
فاضل نظری
۹۵/۰۲/۲۸