هم‌قافیه با باران

مرا ببر به گذشته در ابتدایی که...

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۰ ق.ظ

مرا ببر به گذشته در ابتدایی که...
مرا ببر به هوایت در آن هوایی که...
 
بیا قدم بزنیم و غزل ترانه کنیم
در آن مسیر همیشه به کوچه هایی که...
 
هنوز از دهنِ باز پنجره می ریخت
به گوش عابر این کوچه ها صدایی که...
 **
 یکی همیشه نبود و یکی همیشه نه! بود
یکی شبیه من و آن یکی شمایی که....
 
به آه، دود دلش را به آسمان داد و
کشید قِصه ی این مرد را به جایی که
 
شبیه کام گلوگیر آخرین سیگار
دوباره له شده ناکام زیر پایی که...
**                                                                
بدون قند لبت باز از دهن افتاد
در استکان غزل طعم تلخ چایی که....
 
هنوز "دغدغه ی عاشقانه ی" من بود
به جای قهوه ی قاجارِ کافه هایی که...
 **
زنی شبیه همان زن...شبیه خاطره ها
دوباره برد مرا سمت ماجرایی که...
 
چه بی تفاوت از این شهر می رود حالا
غریبه بود همان یار آشنایی که...
 
چقدر سهم من از دست های تو کم بود
نشد نصیب من از عشق دست هایی که...
 
گرفته بعد تو اشکم به بالِ سبز قنوت
و راضی ام به رضای خدا، خدایی که...
 
نخواست آخر این شعر هم یکی بشویم
من و تو ما نشدیم و...من و تو مایی که...
 
به روی حادثه ی ریلِ سرنوشتِ عقیم
من و تو مثل دو تا واگنِ جدایی که...
 
درست در دو مسیر موازیِ تقدیر
نمی رسیم به هم جز در انتهایی که...
 
 ظهیر مومنی

۹۵/۰۳/۱۵
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران