مرا مجال ِ«دل از غم معاف کردن» نیست
سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ق.ظ
مرا مجال ِ«دل از غم معاف کردن» نیست
تو را خیال ِ«دل خویش صاف کردن» نیست
از آن سکوت ِپُر از گفته ی نهان، پیداست
دل تو، مرد ِ«به عشق اعتراف کردن» نیست
نگاه کردی و لرزید از تو، دست و دلم
زمان صلح و توان مصاف کردن نیست
بکِش به روی من از ناز، باز تیغ و بکُش
که روز واقعه، وقت غلاف کردن نیست
به قهر خویش، مرا بیش نااُمید مکن
که دلبری، «گره ای در کلاف کردن» نیست
عقاب جلد توام، آنچنان که در من، هیچ
خیال ِخانه به آفاق قاف کردن، نیست
سجاد رشیدی پور
تو را خیال ِ«دل خویش صاف کردن» نیست
از آن سکوت ِپُر از گفته ی نهان، پیداست
دل تو، مرد ِ«به عشق اعتراف کردن» نیست
نگاه کردی و لرزید از تو، دست و دلم
زمان صلح و توان مصاف کردن نیست
بکِش به روی من از ناز، باز تیغ و بکُش
که روز واقعه، وقت غلاف کردن نیست
به قهر خویش، مرا بیش نااُمید مکن
که دلبری، «گره ای در کلاف کردن» نیست
عقاب جلد توام، آنچنان که در من، هیچ
خیال ِخانه به آفاق قاف کردن، نیست
سجاد رشیدی پور
۹۵/۱۲/۲۴