مردم هنوز پشت سرم حرف می زنند
يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۲ ب.ظ
مردم هنوز پشت سرم حرف می زنند
از اینکه سخت در به درم حرف می زنند
مردم از اینکه من به خودم پشت کرده ام
ازحالِ خویش بی خبرم حرف می زنند
حق با درخت بود سکوت همیشه سبز
با این گمان که کور و کرم حرف می زنند
از شاعری که عقده ای چشمهای توست
از پاره پاره ی جگرم حرف می زنم
من با شما که حرف ندارم ولم کنید
با من کبوتران حرم حرف می زنند
سنگ گناه اینهمه چشم بدون شرح
با نازکای بال و پرم حرف می زنند
مردم از اینکه من به تو دل بسته ام عزیز
می خواهم از تو دل ببرم حرف می زنند
باور کنید چلچله های ِ یتیم شهر
بامن که سخت بی پدرم حرف می زنند
مردم به حال و روز بدم خنده می زنند
مردم هنوز پشت سرم حرف می زنند
سید محمدعلی رضازاده
از اینکه سخت در به درم حرف می زنند
مردم از اینکه من به خودم پشت کرده ام
ازحالِ خویش بی خبرم حرف می زنند
حق با درخت بود سکوت همیشه سبز
با این گمان که کور و کرم حرف می زنند
از شاعری که عقده ای چشمهای توست
از پاره پاره ی جگرم حرف می زنم
من با شما که حرف ندارم ولم کنید
با من کبوتران حرم حرف می زنند
سنگ گناه اینهمه چشم بدون شرح
با نازکای بال و پرم حرف می زنند
مردم از اینکه من به تو دل بسته ام عزیز
می خواهم از تو دل ببرم حرف می زنند
باور کنید چلچله های ِ یتیم شهر
بامن که سخت بی پدرم حرف می زنند
مردم به حال و روز بدم خنده می زنند
مردم هنوز پشت سرم حرف می زنند
سید محمدعلی رضازاده
۹۵/۰۳/۱۶