مردی غروب کرد وقتی افق شکست
شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۱ ق.ظ
مردی غروب کرد وقتی افق شکست
خورشید دیگری جای پدر نشست
او یک امام بود هرچند بی قیام
اویک رسول بود جبریل شاهد است
در آخرین کلام حرفش نماز بود
اوجعفر خداست،پیری که بود و هست
از ترس بشکند دشمن نماز او
این یک نماز نیست تیغی است روی دست
از پای منبرش بستند دست او
قومی عبا به دوش جمعی قلم به دست
آتش چه م یکند با خانه خلیل
کاذب چه می برد از صادق الست
حرف از ثواب شد تشییع آمدند
ای دهر نابکار ای روزگار پست
زیر جنازه اش جمعند عده ای
فامیل بی نماز یا با نماز مست
کاش از ره ثواب جمعی به کربلا
تشییع شاه را بودند پای بست
وقتی افق شکست رأسی طلوع کرد
منبر سنان شد و واعظ بر آن نشست
محمد سهرابی
۹۵/۰۵/۰۹