مردی کنار پنجره تنها نشسته است
سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۲۲ ب.ظ
مردی کنار پنجره تنها نشسته است
مردی که بخش اعظم قلبش شکسته است
مردی که روح زخمی او درد می کند
مردی که تار وپود وی از هم گسسته است
چیزی درون سینه او می خورد ترک
سنگی میان تنگ بلورش نشسته است
مردم در انتظار نوای نی اند و مرد
حتی نفس نمی کشد از بس که خسته است
با احتیاط می کند از زندگی عبور
مردی که مرگ بر سر او شرط بسته است
***
پیچیده بوی دوست در آن سوی پنجره
نفرین به هرچه پنجره وقتی که بسته است
احسان پارسا
۹۴/۱۰/۰۸