مسافری قاچاق در واگن بارم
جمعه, ۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۳ ق.ظ
مسافری قاچاق
در واگن بارم
خوابیده ام روی چمدان ها و پیراهن ها
سرم روی ساک کهنه ی تا ریکیست
و سرم ساک کهنه ی تاریکیست،
که شاید پیرمرد نحیفی
عکس مردگانش را با آن حمل می کند. .
می ترسم
از مامورهای قطار
از ایستگاه بعدی . در سرم مسافری هست توی واگن بار
که این بار
دارد از معدن دوری فرار می کند .
از این ساک می ترسم.
از مامور راه آهن می ترسم ،
که باز کند در را و ببیندم. ببیند که من خودش هستم
از ساک ،
که بازش کنم و ببینم ،
همه ی آن مردگان
کارگران گریخته ی معادن سنگند .
و ببینم
همه ی آن ها منم .
رویا شاه حسین زاده
در واگن بارم
خوابیده ام روی چمدان ها و پیراهن ها
سرم روی ساک کهنه ی تا ریکیست
و سرم ساک کهنه ی تاریکیست،
که شاید پیرمرد نحیفی
عکس مردگانش را با آن حمل می کند. .
می ترسم
از مامورهای قطار
از ایستگاه بعدی . در سرم مسافری هست توی واگن بار
که این بار
دارد از معدن دوری فرار می کند .
از این ساک می ترسم.
از مامور راه آهن می ترسم ،
که باز کند در را و ببیندم. ببیند که من خودش هستم
از ساک ،
که بازش کنم و ببینم ،
همه ی آن مردگان
کارگران گریخته ی معادن سنگند .
و ببینم
همه ی آن ها منم .
رویا شاه حسین زاده
۹۵/۰۷/۰۹