منم و زندگی پر شده با تصویرم
چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۳۲ ب.ظ
منــــم و زندگــــی ِ پــــُر شده بــــا تصویرم
یک شب از خواب بدت می پرم و می میرم
منم و عکس مچالـــه شده در دستی که
منم و عشق که خوردیم به بن بستی که
خانه با سردی دیوار هماغوشـم کرد
از چراغی وسط رابطه خاموشم کرد
قفل زد روی دهانم که پر از خون شده بود
جسدی آن طرف پنجره مدفـــون شده بود
جسد ِ زندگی ِ کرده شده با غم ها
جسد زل زده به چشــم ِ تر ِ آدم ها...
فاطمه اختصاری
۹۴/۰۱/۲۶