هم‌قافیه با باران

من ایستاده‌ام اینک به خدمتت مشغول

يكشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۵:۵۶ ب.ظ

من ایستاده‌ام اینک به خدمتت مشغول
مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول؟

نه دستِ با تو درآویختن نه پای گریز
نه احتمالِ فراق و نه اختیارِ وصول

کمندِ عشق نه بس بود زلفِ مفتولت
که روی نیز بکردی ز دوستان مفتول

من آنم ار تو نه آنی که بودی اندر عهد
به دوستی که نکردم ز دوستیت عدول

ملامتت نکنم گر چه بی‌وفا یاری
هزار جانِ عزیزت فدای طبعِ ملول

مرا گناهِ خود است ار ملامتِ تو برم
که عشق بارِ گران بود و من ظلومِ جهول

گر آن چه بر سر من می‌رود ز دستِ فراق
علی التمام فروخوانم، الحدیث یطول!

ز دستِ گریه کتابت نمی‌توانم کرد
که می‌نویسم و در حال می‌شود مغسول

من از کجا و نصیحت کنان بیهده گوی؟
حکیم را نرسد کدخداییِ بهلول

طریقِ عشق به گفتن نمی‌توان آموخت
مگر کسی که بود در طبیعتش مجبول

اسیرِ بند غمت را به لطف خویش بخوان
که گر به قهر برانی کجا شود مغلول؟

نه زور بازوی سعدی که دستِ قوّتِ شیر
سپر بیفکند از تیغ غمزه ی مسلول

سعدی

۹۷/۰۲/۰۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران