هم‌قافیه با باران

من به چشمت جای سردی از دهان افتاده ام

جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۲۱ ق.ظ
من به چشمت جای سردی از دهان افتاده ام
تو به چشمم قند شازندی که بر روی زبان افتاده ای
قرص ماهی که میان آب لیوان دلم
بین هذیان وتب من ناگهان افتاده ای

لحظه هایم بی تو بوی سوگواری می دهند
مثل بغض مزمنی در حنجره زندانی ام
خواستم تصنیف شادی روی لب هایت شوم
پیش خود گفتم به لحن اصفهان می خوانیم

طعم شیرین تبسم رفته از یاد لبم
جاده را طی می کنم با کاش و اما و اگر
بی تو از هرسایه ای می ترسم ای زیباترین
با تو استقبال خواهم کرد از خوف و خطر

زور خود را می زنم تا شعر نغزی رو کنم
گرچه می دانم برایت شاعری معمولی ام
خانه ی دل را تکاندم تا که مهمانم شوی
از تو گفتن باتو گفتن گشته دلمشغولی ام

گرچه افتاده کنارت تیره عکسم نازنین
می کشم در ذهن خود تصویر روز روشنی
ابر تیره بارور می گردد وتصنیف خوان
صاعقه می گیرد عکس از لحظه ای که با منی

محمدعلی ساکی
۹۴/۰۸/۲۲
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران