من درختم، بیشه را سر میزنم بر سقف و طاق
من درختم، بیشه را سر میزنم بر سقف و طاق
اختران سازند روی شاخههای من اتاق
شاخهای از من جدا شد با تبر، سخت و ستبر
من شدم یک هفته گریان از غم و درد فراق
بعد از آن دادم به خود دلداری و گفتم که کاش
شاخهام با فکر من در کار یابد انطباق
یا شود یک نیمکت در باغ، مردی خسته را
یا شود یک تکه هیزم، لم دهد توی اجاق
تا نشیند در کنارش وقتِ سرما عابری
با زغال آن کند سیگار خود را نیز چاق
یا شود جای کتابی، یا شود میز و کمد
یا شود ساز و نوازد نغمههای اشتیاق
یا شود میز خطابه توی تالاری بزرگ
تا سخنرانی کند خوشطینتی باطمطراق
آروزها داشتم در سر برای شاخهام
بر خلاف میل من گردید او ناگه چماق
هرکه زد حرف حسابی، بر سرش آمد فرود
پای مردم شَل شد از او، دست مردم شد چلاق
چرخ زد دور خودش، وز جورِ او سالم نماند
چشم و پشم و گوش و هوش و ران و جان و ساق و پاق
هرکجا نظمی نمایان بود، آمد زد به هم
در صفوف متحد پاشید هی تخم نفاق
پا سوا شد از لگن، بازو جدا شد از بدن
بینی از صورت جدا شد، تن گرفت از جان طلاق
از هجومِ او نهتنها داد مردم شد بلند
تولهسگ هم زیر پل خوابیده نالد: واق واق
روز و شب این بیثمر بر زخم من پاشد نمک
دمبهدم این دربهدر بر درد من پاشد سماق
باعث بدنامیِ جنگل شده این ناخلف
مطمئن باشید پیش والدینش گشته عاق
عمران صلاحی