هم‌قافیه با باران

من ساده زیستم ولى خب ساده نیستم

پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۳:۰۳ ق.ظ

من ساده زیستم ولى خب ساده نیستم
من وعده اى که حق به شما داده نیستم!
از پشت کوه و از پى خورشید اومدم
باور کنید من یه فرستاده نیستم!

دست و دلم به دعوتى هیشکى نمیره تا...
این  "اعتراف" معجزه ى آخرم بشه!
اى قومِ تنگدست ببینید!این دفه
اعجاز مى کنم که خودم باورم بشه!

پیغمبرى شده م که توو قومش اضافیه!
سردش بشه کتابشو آتیش مى زنه!
اعجاز من به درد کسى که نخورد! هیچ
حالا عصام داره منو نیش مى زنه!

مردُم سوال مى کنن از هم :بهار کو؟؟
تقویم چِش شده که زمستون هنوز هست!؟
کى داره توو عزاى خودش گریه مى کنه؟!
ابرا که ساکتن چرا بارون هنوز هست؟!
.
چند وقته که همش با خودم فکر مى کنم
واجب تر از رسالت من امتِ منه!
میرم به سمت غار دلم مى گه صبر کن!
میرم به سمت کوه و دلم شور مى زنه!
▪️
دیشب دوباره نور رسید و سوال کرد:
مردُم چطور حرفمُ از بر نمى کنن؟؟
آیه به آیه گفت و بهم گفت چاپ کن
اینا کتابِ قبلىُ باور نمى کنن!

بغضم گرفت و داد زدم روو به آسمون:
تا مردمى نشى به خدایى نمیرسى
من با کتاب تازه به اعجاز مى رسم!
تو با کتاب تازه به جایى نمیرسى!

امید روزبه

۹۵/۰۹/۲۵
هم قافیه با باران

نظرات  (۱)

یک نفر گفت خــدا، کاش که عــاشق بشوم

شد و در پیچ و خم عشــق، خـــدا را گم کرد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران