من غبطه میخورم به درختان خانهات
يكشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۱۴ ق.ظ
من غبطه میخورم به درختان خانهات
ای کاش سر گذاشته بودم به شانهات
در فصل جفتگیری فولاد و سنگ ، کاش
گنجشک من تو باشی و من آشیانهات
گنجشک من تو باشی و من در به در شوم
از صبح تا غروب پی آب و دانهات
وقت غروب از تو بپرسم: چگونه است
با چند استکان مِی روشن ، میانهات ؟
بعدش بخواهم از تو کمی درد دل کنی
گاه از زمین بگویی و گاه از زمانهات
یک مشت کودکاند ، به دور درخت سیب
انگشتهای کوچک تو زیر چانهات
در بوسهی تو ، بذر تغزل نهفته ، کاش
روی لبان من بشکوفد جوانهات
راس کلاغ ، فرصت کشف شهود نیست
بگذار تا تو را برسانم به خانهات
علیرضا بدیع
ای کاش سر گذاشته بودم به شانهات
در فصل جفتگیری فولاد و سنگ ، کاش
گنجشک من تو باشی و من آشیانهات
گنجشک من تو باشی و من در به در شوم
از صبح تا غروب پی آب و دانهات
وقت غروب از تو بپرسم: چگونه است
با چند استکان مِی روشن ، میانهات ؟
بعدش بخواهم از تو کمی درد دل کنی
گاه از زمین بگویی و گاه از زمانهات
یک مشت کودکاند ، به دور درخت سیب
انگشتهای کوچک تو زیر چانهات
در بوسهی تو ، بذر تغزل نهفته ، کاش
روی لبان من بشکوفد جوانهات
راس کلاغ ، فرصت کشف شهود نیست
بگذار تا تو را برسانم به خانهات
علیرضا بدیع
۹۵/۰۹/۰۷