هم‌قافیه با باران

من فراتی تشنه لب بود،زتَف می آمدم

دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۱ ق.ظ
من فراتی تشنه لب بود،زتَف می آمدم
خواب حافظ دیده بودم،ازنجف می آمدم

حافظ شوریده حالی دیده بودم چون مسیح
پیش آن دریاترین،کم تر زکف می آمدم

من خزف بودم،به گوشم حرف مرواید بود
من خزف بودم ولی عین صدف می آمدم

با من و خورشید و ماه آن شب سماعی تازه بود
نی زنان همراه هفتاد و دو دف می آمدم

لشکر اشکم شبیه لشکر مختار بود
کوفه کوفه نوحه بودم،صف به صف می آمدم

تیر می بارید بر قبر علی (ع) از شش طرف
با دل شش گوشه باز از شش طرف می آمدم

حافظ از مولا پیامی شعله آور آورده بود
شعله ور با اشتیاقی با شعف می آمدم

گفت مولا:«در دل عاشق مزار ما بجوی»
من به پابوس دل، این شمش الشرف می آمدم

مثل روز واقعه،مانند سال شصت و یک
کربلایی گریه بودم، از نجف می آمدم

علیرضا قزوه
۹۷/۰۱/۱۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران