من نمیخواهم بپندارم، تو خوابی بودهای
جمعه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۵۸ ق.ظ
من نمیخواهم بپندارم، تو خوابی بودهای
در گمان آسمانم، آفتابی بودهای
تا که با طعم زلالت کام ذهنم تازه است
چون به خود گویم: تو رویای سرابی بودهای؟
تا نگارین است از تصویرهایت خاطرم،
چون کنم باور که تو نقش بر آبی بودهای؟
مثل قصّه، عینی و ملموس و جانداری، تو کی،
قصّهای موهوم و بیجان از کتابی بودهای؟
دیگران هم بودهاند، ای دوست! در دیوان من
زان میان تنها تو امّا، شعر نابی بودهای
مثل لبخندی گریزان، پیش روی دوربین
لحظهای بر چهرهی اشکم، نقابی بودهای
جرعهای جانانه، با کیفیت خُمخانهای
مایهی یک عمر مستی را، شرابی بودهای
چون که میسنجم تو را با آن چه در من بوده است
خانهای آباد در شهر خرابی بودهای
در دل این کوه ــ این کوهی که نامش زندگی است -
نالههایم را، طنینی، بازتابی، بودهای
از تمام آنچه با معیار من سنجیدنی است
عشق من! تنها، تو دلخواه انتخابی بودهای
تا که رمز عشق را از هر کسی پرسیدهام،
هم تو در خورد سوال من، جوابی بودهای
حسین منزوی
در گمان آسمانم، آفتابی بودهای
تا که با طعم زلالت کام ذهنم تازه است
چون به خود گویم: تو رویای سرابی بودهای؟
تا نگارین است از تصویرهایت خاطرم،
چون کنم باور که تو نقش بر آبی بودهای؟
مثل قصّه، عینی و ملموس و جانداری، تو کی،
قصّهای موهوم و بیجان از کتابی بودهای؟
دیگران هم بودهاند، ای دوست! در دیوان من
زان میان تنها تو امّا، شعر نابی بودهای
مثل لبخندی گریزان، پیش روی دوربین
لحظهای بر چهرهی اشکم، نقابی بودهای
جرعهای جانانه، با کیفیت خُمخانهای
مایهی یک عمر مستی را، شرابی بودهای
چون که میسنجم تو را با آن چه در من بوده است
خانهای آباد در شهر خرابی بودهای
در دل این کوه ــ این کوهی که نامش زندگی است -
نالههایم را، طنینی، بازتابی، بودهای
از تمام آنچه با معیار من سنجیدنی است
عشق من! تنها، تو دلخواه انتخابی بودهای
تا که رمز عشق را از هر کسی پرسیدهام،
هم تو در خورد سوال من، جوابی بودهای
حسین منزوی
۹۷/۰۱/۱۷