هم‌قافیه با باران

من پای همی کوبم ای جان و جهان دستی

سه شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۵ ب.ظ

من پای همی کوبم ای جان و جهان دستی
ای جان و جهان برجه از بهر دل مستی

ای مست مکش محشر، باز آی ز شور و شر
آن دست بران دل نه ای کاش دلی هستی

ترک دل و جان کردم، تا بی دل و جان گردم
یک دل چ محل دارد، صد دلکده بایستی

بنگر ب درخت ای جان در رقص و سراندازی
اشکوفه چرا کردی گر باده نخوردستی

آن باد بهاری بین آمیزش و یاری بین
گر نی همه لطف ستی با خاک نپیوستی

از یار مکن افغان بی جور نیامد عشق
گر نی ره عشق این است، او کی دل ما خستی

صد لطف و عطا دارد، صد مهر و وفا دارد
گر غیرت بگذارند دل بر دل ما بستی

با جمله جفا کاری پشتی کند و یاری
گر پشتی او نبود پشت همه بشکستی

دامی ک در او عنقا بی پر شود و بی پا
بی رحمت او صعوه زین دام کجا خستی

خامش کن و ساکن شو ای باد سخن گرچه
در جنبش باد دل صد مروحه بایستی

شمس الحق تبریزی ماییم و شب وحشت
گر شمس نبودی شب از خویش کجا رستی

مولانا

۹۵/۰۴/۲۲
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران