هم‌قافیه با باران

من کشته عشقم، خبرم هیچ مپرسید

جمعه, ۲۸ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۱۳ ب.ظ

من کشته عشقم، خبرم هیچ مپرسید
گم شد اثر من، اثرم هیچ مپرسید

گفتند که: چونی؟ نتوانم که بگویم
این بود که گفتم، دگرم هیچ مپرسید

فردا سر خود می کنم اندر سر و کارش
امروز که با درد سرم هیچ مپرسید

وقتی که نبینم رخش احوال توان گفت
این دم که درو می نگرم هیچ مپرسید

بی عارضش این قصه روزست که دیدید
از گریه شام و سحرم هیچ مپرسید

خون جگرم بر رخ و پرسیدن احوال؟
دیدید که: خونین جگرم، هیچ مپرسید

از دوست بجز یک نظرم چون غرضی نیست
زان دوست بجز یک نظرم هیچ مپرسید

از دست شما جامه دو صد بار دریدم
خواهید که بازش بدرم هیچ مپرسید

اوحدی

۹۶/۰۷/۲۸
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران