من یارِ مهربان آن یارِ مهربانم
شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۰۹ ق.ظ
من یارِ مهربان آن یارِ مهربانم
من هم شبیه ایشان، دانا و خوش بیانم
هر چند کار و بارم، هر روز با کتاب است
در حسرتم که من هم، یک بار "دا" بخوانم
از صبح اوّل صبح، تا بوق سگ سر پا،
هستم؛ خداوکیلی، من غاز میچرانم؟!،
یا آن مدیر کل و جمع معاونانش،
با آن حقوق بالا؟! انگار من فلانم!
بی مزد بود و منّت، هر خدمتی که کردم
مشغول اشتغالی، بی سود و پر زیانم
هر دولتی که آمد، جز وحشتم نیفزود
تا چند قرن دیگر، باید چنین بمانم؟
هر کس رسید از راه، آشی برای من پخت
هی بیخودی و کشکی، ساییده شد روانم
از مشکلات کارم، از وضع و حال زارم
آن قدر گفتهام که، مودار شد زبانم
من ضمن شغل دوم، ایضاً کتابدارم
از من مباش غافل، «مختارپور» جانم!
رضا احسانپور
۹۴/۰۱/۰۸