هم‌قافیه با باران

مهم شدی، نشدی!؟ سایه‌ات شده سنگین

سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۳۲ ب.ظ

مهم شدی، نشدی!؟ سایه‌ات شده سنگین
بیا کمی تو کنار دل خودت بنشین


سرت شلوغ و دلت منزوی است فکری کن!
برای این دل تا خورده، این دل مسکین

شنیده‌ام که تو گم کرده‌ای خودت را باز
و باد می‌بردت سمت «هیچ» بعد از این

دوباره جلوه دنیا گرفته چشمت را
دوباره کرده تجمل دل تو را تزئین

نشسته مثل مگس، روی نفس پروارت
غبار عافیتی زرد، کام او شیرین!

هنوز بر سر نفس تو شاخ شیطان است
شدی تو بنده این غول وحشی بی‌دین

زدی تو لاف «اناالحق» برادر شیطان!
شنیده‌ام که خدا را نمی‌کنی تمکین

زدی صلای «اناالحق»، تو خاک بی‌مقدار
خدا کجا، تو کجا، ای پدیده خود بین؟

دهن کجی به خدا کردی و نفهمیدی
که حک به روح تو شد، آیه «ولاالضالین»

به روی حضرت آیینه خاک پاشیدی
شدی تو مثل ابوجهل و بولهب، بی‌دین

مباد این که شوی گرم کار خود بینی
خدا کند که بیفتی ز تخت «من» پایی

تو خود حجاب خودی، از میان چو برخیزی
پرنده می‌شوی و می‌پری به «علیین»

خدا، فرشته، تبسم، بهشت، سیب سرخ
هبوط، وسوسه، شیطان ... کدام؟ آن یا این

بیا و بار دگر انتخاب کن «آدم»
تویی و برزخ این انتخاب، بعد از این


رضا اسماعیلی

۹۳/۱۰/۳۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران