هم‌قافیه با باران

میان بارش بارانی از ستاره رسید

جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۵۱ ق.ظ

میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید

چهار پاره ی تن، نه چهارپاره ی دل
چهار ماه شب بی کسی ولی کامل

چهار ابر به باران رسیده درساحل
چهار رود به پایان رسیده دریا دل

چهار فصل طلایی ولی میان خزان
چهار بغض غم انگیز و مادری نگران

چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی
برای دشمن خود نیز گریه دار شوی

مدینه، حسرت دیرینه ی دو چشم ترش
چهار قبر غریب است باز در نظرش

چقدر خاطره مانده است در مفاتیحش
و دانه دانه ی اشکی که بوده تسبیحش

نشسته بود شب جمعه ای کنار بقیع
کمیل زمزمه می کرد در جوار بقیع

غروب، لحظه ی تنهاییش دوباره رسید
غروب ها دل او خون تر است از خورشید

به غصه های جگرسوز می زند پهلو
دوباره شعله کشیده است آب وقت وضو

شروع می کند او لیله المصاءب را
همینکه دست به پهلو نماز مغرب را…

چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب
چهار نافله در بی کسی پس از مغرب

در آسمان نگاهش که بی ستاره شده
چهار آینه مانده،هزار پاره شده

شکست آیینه هایش میان گردوغبار
شلمچه، ترکش وخمپاره، کربلای چهار

از آن زمان که پسرهای او شهید شدند
یکی یکی همه موهای او سفید شدند

و همسری که به دل غصه ای گذاشت،وَ رفت
نماز صبح سر از سجده برنداشت،وَ رفت

اگرچه بین غم وغصه های خود تنهاست
ولی چهارم هر ماه روضه اش برپاست

طراوتی که نرفته است سالها از دست
بهشت خانه ی او سفره ی اباالفضل است...


رضا خورشیدی فرد

۹۵/۰۲/۰۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران