میترسم از آنکه با هم باشیم و فرصت بسوزد
يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۵۲ ب.ظ
میترسم از آنکه با هم باشیم و فرصت بسوزد
در پیش چشمانمان عمر ساعت به ساعت بسوزد
از تو چه پنهان که گاهی دلتنگِ یک گفتگویم
یک لحظه بنشین و بگذار اصلا غذایت بسوزد
تو داغدارِ نگفتن، من بیقرارِ شنیدن
مگذار دلهایمان در اندوه و حسرت بسوزد
هر روز نو کن دلت را، عادت خیانت به عشق است
هر روز عاشقترم کن تا رسم عادت بسوزد
بعد از نشانه گرفتن، بعد از کمان را کشیدن
ظلم است این تیر سوزان پیش از اصابت بسوزد
دیروز دلتنگ و عاشق، امروز دلتنگ و عاشق
اصلا بنا بود از اول دل تا قیامت بسوزد
بهمن صباغ زاده
۹۴/۰۶/۲۹