هم‌قافیه با باران

می‌خواستی که «مرغ سحر ناله سر» کند

چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۳۲ ب.ظ

می‌خواستی که «مرغ سحر ناله سر» کند
«داغ تو را به ناله‌ی خود تازه‌تر کند»
می‌خواستی که: «این قفس تنگ و تار را»
با «شعله‌های آه شرربار» بشکند
«زیر و زبر کند»
▫️
در آرزوی مژده‌ی آزادی بشر
می خواستی که عرصه‌ی این «خاک توده» را
چون سینه‌ی تو از «نفسی پُر شرر» کند

نومید و خسته، چنگ در آفاق شب زدی
گفتی مگر خدا، گفتی مگر طبیعت
گفتی مگر فلک، شب ما را سحر کند
▫️
امروز، ای «بهار»، از آن غرفه‌ی بلند
روی وطن ببین
این بازتاب نغمه‌ی شور آفرین توست
افکنده در تمامی این سرزمین طنین!
▫️
آن ناله‌های درد
فریاد بی‌امان شد و پیچیده در زمان
وان اشک‌های تلخ
طوفان سهمگین شد و پیچید بر زمین
▫️
افکند شعله در قفس، آن آه آتشین
صدها هزار دست در آمد از آستین

آزردگان ظلم
پروردگان رنج
لب بستگان کین

چون دشت لاله شد
روی زمین ز خون جوانان نازنین
▫️
فردا که باز از لب آن بام بنگری
فریاد شاد می‌زند این «بلبل حزین»
صبح است و نغمه می‌چکد
از «تار دلنشین»

فریدون مشیری

۹۵/۰۸/۲۶
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران