می روم از سر راهت گله ای نیست که نیست
جمعه, ۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۰۴ ب.ظ
می روم از سر راهت گله ای نیست که نیست
گر چه سخت است ولی مسئله ای نیست که نیست
می روم طعنه نزن بر سر قولم به خدا
هی نگو زود برو حوصله ای نیست که نیست
تو نباشی چه کنم واجب من رفته به باد
مستحب ها به درک نافله ای نیست که نیست
تازه می فهمم از این خنده ی تلخم که عجب
بین لبخند و جنون فاصله ای نیست که نیست
بی خود از قسمت و از جور زمان هیچ نگو
در جوابت چه بگویم بله ای نیست که نیست
دو سه دیوان همه از سوز تو در دل دارم
خفه از دردِ دلم قابله ای نیست که نیست
می روم از سر راهت تو فقط اخم نکن
در سرم غیر همین مشغله ای نیست که نیست
علی نیاکوئی لنگرودی
۹۴/۰۵/۰۲