هم‌قافیه با باران

می ریزد از پیاله چشمت شرابها

چهارشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۵ ب.ظ

می ریزد از پیاله چشمت شرابها

از زلف تو گرفته جهان, پیچ و تابها

پلکی زدی و صبح نخستین پدید شد
پیش از تولد همه آفتابها

با حرکت لب تو سخن آفریده شد
نهج البلاغه تو امام کتاب ها!

جوشید زیر پای تو, از قطره نخست
اوراق جاری ادبیات آبها

با گریه خنده ات, هیجان را شناختم
ای اخم تو جهنم اهل عذاب ها!

***

در ابرها عصاره انگور ریختی
باریده بر مزارع گندم شراب ها

نان می خورند ومست به بازار می روند
افتاده از شمایل مردم نقاب ها.

***

بر هر لبی به شکل گلی سبز می شوی
نامت شکفته بین سوال و جواب ها


چشمت امامِ اولِ گل های نرگس و
سیمایِ تو کلیدِ طلسمِ حجاب ها

تا چند آرزوی خودم را غزل کنم؟
کی می رسی؟ حقیقت تعبیر خواب ها!

تا چند در نبود تو خون و جگر خورند
تا چند ریزه خواری عالیجناب ها

از پشت ابرها "پسرت" (عج) را صدا بزن
پایا ن بده به فصلِ حضور و غیاب ها!


خود را ستاره ها به زمین پرت می کنند
زیباست خودکشی به مرام شهاب ها


سید محمدعلی رضازاده
۹۴/۰۷/۰۸
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران