می سازی ام چنان که عبادت ثواب را
جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۰۵:۵۵ ب.ظ
می سازی ام چنان که عبادت ثواب را
می بازمت چنان که ریایی صواب را
در شرح مو به موی تو من مکث میکنم
میخوانمت چنان که فقیهان کتاب را
شرح فراق میدهم از ذوق وصل خویش
"میبوسمت چنان که لب تشنه آب را"
گفتم مرا ببخش که تابیدم از رخت
بخشیدی ام چنان که فلک آفتاب را
گفتم که "انت" خواب و "انا" خسته ی سفر
من ناگزیرم از تو بکُش انتخاب را
دعوای زید و عمرو به هر نحو شد تمام
صرف نظر نمیکنی از من عتاب را
تن را مزن به آب که این پیکر غیور
ترسم کند شراب ، زلالیِ آب را
تا جوهر گناه مرا گریه حل کند
روز جزا به آب بیفکن کتاب را
ما هرچه خورده ایم به پای تو خورده ایم
پس از قضا به دست تو دادم حساب را
ما را شراب خورد ، عجب طرفه ساغری
در زیر آفتاب که پختی شراب را؟
یاد تو بین حلقه ی ما جا نمیشود
مسجد نمیکشد جلوات شراب را
چنگی نمیزند به دل شیوه ی غزل
باید دخیل بست ضریح رباب را
بودند انبیا همه در ناله و خروش
چون تشنه یافتند گُل ِ بو تراب را
گفتند با حسین دگر پا به پا مشو
برخیز و دست دست مکن طفل خواب را
بیچاره مادرش چه امیدی به آب بست
باید به آب بست جهان خراب را
از پیر ما پیر نگشته خضاب کرد
باید حبیب یاد بگیرد خضاب را
شش ماهه را مبارزه ی تن به تن که رفت
عالم چرا نسوختی از این سخن که رفت؟
محمد سهرابی
می بازمت چنان که ریایی صواب را
در شرح مو به موی تو من مکث میکنم
میخوانمت چنان که فقیهان کتاب را
شرح فراق میدهم از ذوق وصل خویش
"میبوسمت چنان که لب تشنه آب را"
گفتم مرا ببخش که تابیدم از رخت
بخشیدی ام چنان که فلک آفتاب را
گفتم که "انت" خواب و "انا" خسته ی سفر
من ناگزیرم از تو بکُش انتخاب را
دعوای زید و عمرو به هر نحو شد تمام
صرف نظر نمیکنی از من عتاب را
تن را مزن به آب که این پیکر غیور
ترسم کند شراب ، زلالیِ آب را
تا جوهر گناه مرا گریه حل کند
روز جزا به آب بیفکن کتاب را
ما هرچه خورده ایم به پای تو خورده ایم
پس از قضا به دست تو دادم حساب را
ما را شراب خورد ، عجب طرفه ساغری
در زیر آفتاب که پختی شراب را؟
یاد تو بین حلقه ی ما جا نمیشود
مسجد نمیکشد جلوات شراب را
چنگی نمیزند به دل شیوه ی غزل
باید دخیل بست ضریح رباب را
بودند انبیا همه در ناله و خروش
چون تشنه یافتند گُل ِ بو تراب را
گفتند با حسین دگر پا به پا مشو
برخیز و دست دست مکن طفل خواب را
بیچاره مادرش چه امیدی به آب بست
باید به آب بست جهان خراب را
از پیر ما پیر نگشته خضاب کرد
باید حبیب یاد بگیرد خضاب را
شش ماهه را مبارزه ی تن به تن که رفت
عالم چرا نسوختی از این سخن که رفت؟
محمد سهرابی
۹۴/۱۰/۲۵