هم‌قافیه با باران

می چکد از چشم هایت آسمانی سوخته

يكشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۷ ب.ظ

می چکد از چشم هایت آسمانی سوخته

قصّه ای راوی گداز و داستانی سوخته

می چکد از چشم هایت یک کماکان درد و داغ

هم چنانی مردم افکن ، هم چنانی سوخته

دست هم از شدّت ننوشتن آتش می شود

در جهنّم درّه ی ذهن و زبانی سوخته

می سرایم از زمینی که تو بر آن ساکنی

تا بماند سفله پرور تا بمانی سوخته

دست پخت خانم اندیشه چیزی نیست جز

کاسه ای آش نخورده ، با دهانی سوخته

اسم و رسمِ شاعر لاادریِ خود را بدان

یک «نمی دانم کیِ از بی نشانی سوخته»

شعر یعنی آنچه از چشمت تراوش می کند

لخته لخته لخته خون ، یا واژگانی سوخته

من کیَم؟ مردی به نام هیچ چیز و هیچ کس

شاعری آتش به جان از دودمانی سوخته


علی اکبر یاغی تبار

۹۴/۰۹/۲۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران