میکشم؛ اما نه از اندوه و شادی میکشم
يكشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۵:۱۷ ب.ظ
میکشم ؛ اما نه از اندوه و شادی میکشم
این نفس را هم – به مرگ خود- زیادی میکشم
مشت میکوبم بر ین درهای فولاد و سکوت
پنجه بر دیوارهای انفرادی میکشم
شعرهای سربلندم حسرتی مفلوک شد
واژههایم بر زمین پاشید، دستم پوک شد
خوانده بودم خوکهای مزرعه آدم شدند
من ولی آن آدمیهستم که روزی خوک شد
دربساطم هرچه گشتم غیرآهی سرد نیست
در مشامم غیر گند مایعاتی زرد نیست
همنشین روزهایم ماده موشی کور بود
چند روزی میشود حتی همان نامرد- نیست
باز با تاریکی بی مرگ خلوت کرده ام
لحظههایم را به " هیچ " و " پوچ" قسمت کرده ام
اتفاقات شگفت آور برایم مرده اند
از همین حالا به رنگ مرگ عادت کرده ام
گاه میگویم که:هی من! لااقل دادی بکش
روی این دیوار طرح برج آزادی بکش
گاه میگویم که چون بدکارههای تازه کار
بس که لذت میبری از درد فریادی بکش
گاه میگویم که میدانی سرانجام تو چیست
پس اهمیت ندارد شکل اعدام تو چیست
مطمئن هستم که از خاطر به کلی برده اند
بازجوهای تمام این جهان- نام تو چیست
مطمئن هستم نفسهای زیادی میکشم
مطمئن هستم ولی گه گاه دادی میکشم
تا بفهمم پشت این تابوت دنیا زنده است
پنجه بر دیوارهای انفرادی میکشم
آرش شفاعی
این نفس را هم – به مرگ خود- زیادی میکشم
مشت میکوبم بر ین درهای فولاد و سکوت
پنجه بر دیوارهای انفرادی میکشم
شعرهای سربلندم حسرتی مفلوک شد
واژههایم بر زمین پاشید، دستم پوک شد
خوانده بودم خوکهای مزرعه آدم شدند
من ولی آن آدمیهستم که روزی خوک شد
دربساطم هرچه گشتم غیرآهی سرد نیست
در مشامم غیر گند مایعاتی زرد نیست
همنشین روزهایم ماده موشی کور بود
چند روزی میشود حتی همان نامرد- نیست
باز با تاریکی بی مرگ خلوت کرده ام
لحظههایم را به " هیچ " و " پوچ" قسمت کرده ام
اتفاقات شگفت آور برایم مرده اند
از همین حالا به رنگ مرگ عادت کرده ام
گاه میگویم که:هی من! لااقل دادی بکش
روی این دیوار طرح برج آزادی بکش
گاه میگویم که چون بدکارههای تازه کار
بس که لذت میبری از درد فریادی بکش
گاه میگویم که میدانی سرانجام تو چیست
پس اهمیت ندارد شکل اعدام تو چیست
مطمئن هستم که از خاطر به کلی برده اند
بازجوهای تمام این جهان- نام تو چیست
مطمئن هستم نفسهای زیادی میکشم
مطمئن هستم ولی گه گاه دادی میکشم
تا بفهمم پشت این تابوت دنیا زنده است
پنجه بر دیوارهای انفرادی میکشم
آرش شفاعی
۹۷/۰۱/۰۵