هم‌قافیه با باران

می گذشت از رهِ قبرستانی

چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۰۵ ب.ظ

می گذشت از رهِ قبرستانی
روبَهِ زیرکِ پُر دستانی

پیشِ رو دید خروسی زیبا
شده بر شاخِ درختی بالا

جوجَکی فَربِه و دشمن نشناس
ساده ای بی خبر از کِید و ریا

دلِ روباه پیِ وَصلتِ وِی
سخت لرزید، ولی وصل کجا؟

چَنگَلِ کوتَه و مقصود بلند
شکمِ خالی و مَرزوق جدا

حیله را تند بچسبید و گشاد
لب زِ عَجز و زِ تَضَرُّع به دعا

جوجَکَش گفت: (که ای؟) گفتا: ( من
موءمنم موءمنِ درگاهِ خدا

مُردگان را طَلَبَم غُفرانی
زندگان را بدهم درمانی)

گفت: ( از راهِ خدا ای حَقجو
بِرَهان جانِ من از شرِّ عَدو

مادرم گفته مرا در پِی هست
کهنه خَصمی به تَجَسُس هر سو)

بِکِشید آه زِ  دل، روبَه و گفت:
(طالِعِ خَصم مبادا نیکو

به فرود آی که با هم بِنَهیم
به مناجات سوی یزدان، رو)

آمده نامده جوجَک به زمین
زیرِ دندانِ عَدو زد قوقو:

(موءمنا آن همه دلسوزیِ تو
وآن همه وعده ی درمان، کو؟کو؟)

گفت: ( درمانِ تو تُویِ شکمم
وعده ام لحظه ی دیگر، لبِ جو)

هر که نشناخته اطمینان کرد
جایِ درمان، طلبِ حِرمان کرد

نیما یوشیج

۹۶/۰۳/۰۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران