ندانم از من خسته جگر چه میخواهی ؟
پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۲۴ ب.ظ
ندانم از من خسته جگر چه میخواهی ؟
دلم به غمزه ربودی ، دگر چه میخواهی ؟
اگر تو بر دل آشفتگان ببخشایی
ز روزگار من آشفتهتر چه میخواهی ؟
به هرزه عمر من اندر سر هوای تو شد
جفا زحد بگذشت ، ای پسر ، چه میخواهی ؟
ز دیده و سر من آنچه اختیار تو است
به دیده هر چه تو گویی به سر ، چه میخواهی ؟
شنیدهام که تو را التماس شعر رهیست
تو کانِ شهد و نباتی ، شکر چه میخواهی ؟
به عمری از رخ خوب تو بردهام نظری
کنون غرامت آن یک نظر ، چه میخواهی ؟
دریغ نیست ز تو هر چه هست سعدی را
وی آن کند که تو گویی ، دگر چه میخواهی ؟
سعدی
۹۵/۰۳/۲۷