نرسد اگر به على کسى، به کجا رود؟ به کجا رسد؟
پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۱۲ ب.ظ
نرسد اگر به على کسى، به کجا رود؟ به کجا رسد؟
به خدا قسم که اگر کسى، به على رسد، به خدا رسد
سوى انبیا، سوى اولیا، ز طریق حب و ولا بیا
که به جایى ار برسد کسى، ز طریق حب و ولا رسد...
ز ره طلب به ولى برس، ز ره ولى به على برس
که به خضر تا نرسد کسى، نتوان به آب بقا رسد
ز در على به در دگر، منه پا، که میندهد ثمر
نرسد کسى به على اگر، به هدر رود، به هبا رسد
در کس به غیر على مزن، ره کس به جز ره او مجو
که ازین در و ره اگر کسى، برسد به نور هدى رسد...
نه به کعبه رو نه به دیر رو، نه به فکر رو نه به سیر رو
ز منیّت ار گذرد کسى، ز ره على به منا رسد
به مروت ار بنهى قدم، تو به مروهاى، به خدا قسم!
به ره على ز صفا قدم، نهد ار کسى، به صفا رسد
به على اگر تو یکى شوى، ز دنس رهى و زکى شوى
به جز این اگر ملکى شوی، ملکیتت به خطا رسد...
چو کسى مزکىّ و متقى، شود از طریق على شود
ز طریق بندگى على، کسى ار رسد، به تقى رسد
نه همى ز «ناد علىِ» او، شود آبگینه «سینجلى»
ملکوت هم پى صیقلى ز غبار او به جلا رسد
نرسد اگر که ز لافتى، به ثبوت نفى تو زاهدا
نه ز «لم» رسد، نه ز «لو» رسد، نه ز «ما» رسد، نه ز «لا» رسد
به مریض دل نرسد شفا، ز دواى بوعلى از خدا
مگر از محبت مرتضى، مرض دلى به شفا رسد
من «کبریایى» خسته را، بده ساقیا ز مى ولا
ز شراب حب على مگر همه درد من به دوا رسد
مفتون همدانی
به خدا قسم که اگر کسى، به على رسد، به خدا رسد
سوى انبیا، سوى اولیا، ز طریق حب و ولا بیا
که به جایى ار برسد کسى، ز طریق حب و ولا رسد...
ز ره طلب به ولى برس، ز ره ولى به على برس
که به خضر تا نرسد کسى، نتوان به آب بقا رسد
ز در على به در دگر، منه پا، که میندهد ثمر
نرسد کسى به على اگر، به هدر رود، به هبا رسد
در کس به غیر على مزن، ره کس به جز ره او مجو
که ازین در و ره اگر کسى، برسد به نور هدى رسد...
نه به کعبه رو نه به دیر رو، نه به فکر رو نه به سیر رو
ز منیّت ار گذرد کسى، ز ره على به منا رسد
به مروت ار بنهى قدم، تو به مروهاى، به خدا قسم!
به ره على ز صفا قدم، نهد ار کسى، به صفا رسد
به على اگر تو یکى شوى، ز دنس رهى و زکى شوى
به جز این اگر ملکى شوی، ملکیتت به خطا رسد...
چو کسى مزکىّ و متقى، شود از طریق على شود
ز طریق بندگى على، کسى ار رسد، به تقى رسد
نه همى ز «ناد علىِ» او، شود آبگینه «سینجلى»
ملکوت هم پى صیقلى ز غبار او به جلا رسد
نرسد اگر که ز لافتى، به ثبوت نفى تو زاهدا
نه ز «لم» رسد، نه ز «لو» رسد، نه ز «ما» رسد، نه ز «لا» رسد
به مریض دل نرسد شفا، ز دواى بوعلى از خدا
مگر از محبت مرتضى، مرض دلى به شفا رسد
من «کبریایى» خسته را، بده ساقیا ز مى ولا
ز شراب حب على مگر همه درد من به دوا رسد
مفتون همدانی
۹۶/۰۱/۲۴