هم‌قافیه با باران

نروم از سر کویت چه برانی چه بخوانی

شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۲۳ ب.ظ
نروم از سر کویت چه برانی چه بخوانی
به خداییت قسم برتر از آنی که برانی

به تو مأنوسم و یکدم زتو مأیوس نگردم
چه به عرشم بکشانی چه به خاکم بنشانی

بنوازی بگدازی تو حکیمی تو بصیری
بکشی زنده کنی مصلحت از توست تو دانی

من بیچاره به غفلت ز تو هر سو بگریزم
تو کرامت کنی و باز به سویت بکشانی

که مرا می دهد از لطف پناهی؟ تو پناهی
که تواند گره از من بگشاید؟ تو توانی

چه عذابم کنی از خشم و چه از مهر ببخشی
این محال است که از مملکت خود تو برانی

هرچه خواهی به سرم آر ولی روی مگردان
هرچه دادی بستان لیک خودت را نستانی

وای از سختی جان کندن و از لحظۀ مرگم
تو مگر پیشتر از مرگ، علی را برسانی

"میثم" از کوی تو جایی نرود گفتم و گویم
نروم از سر کویت چه برانی چه بخوانی

غلامرضا سازگار
۹۴/۰۴/۱۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران