نشاندی روی زخم کهنه ی من مرهم خوبی
سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۵۴ ب.ظ
نشاندی روی زخم کهنه ی من مرهم خوبی
حریمت آشنا کرده مرا با عالم خوبی
جهان،این هیچ سر درگم،فریبم داد با گندم
برای دفعه ی چندم نبودم آدم خوبی
گریزان از همه دنیا خودم را یافتم این جا
خودم را با بدی هایم کنارت ای همه خوبی
رها کردی مرا از غم نشاندی جای آن غم، غم
غمِ دیگر که خیلی دوستش دارم غم خوبی
شلوغی ضریح توعجب آشفته گیسویی ست
سپیدی ها سیاهی ها چه درهم برهم خوبی
مربع
تو می آیی و از نزدیک می بینم تو را آخر
همان وقتی که می میرم،عجب می میرم خوبی
سید حمیدرضا برقعی
حریمت آشنا کرده مرا با عالم خوبی
جهان،این هیچ سر درگم،فریبم داد با گندم
برای دفعه ی چندم نبودم آدم خوبی
گریزان از همه دنیا خودم را یافتم این جا
خودم را با بدی هایم کنارت ای همه خوبی
رها کردی مرا از غم نشاندی جای آن غم، غم
غمِ دیگر که خیلی دوستش دارم غم خوبی
شلوغی ضریح توعجب آشفته گیسویی ست
سپیدی ها سیاهی ها چه درهم برهم خوبی
مربع
تو می آیی و از نزدیک می بینم تو را آخر
همان وقتی که می میرم،عجب می میرم خوبی
سید حمیدرضا برقعی
۹۴/۰۴/۱۶