هم‌قافیه با باران

نشسته در حیاط و ظرف چینـی روی زانــویش

سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۰۶ ق.ظ

نشسته در حیاط و ظرف چینـی روی زانــویش
اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش

قناری های این اطراف را بی بال و پر کرده
صدای نازک برخورد چینـی با النگویش

مضاعف می کند زیبایی اش را گوشوار آنسان
که در باغــی درختی مهربان را آلبالویش

کســوف ماه رخ داده ست یا بالا بلای من
به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟

اگــر پیــچ امین الدوله بودم می توانستم
کمی از ساقه هایم را ببندم دور بازویش

تـو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
یکی با خنده تلخش یکی با برق چاقویش

قضاوت می کند تاریـــخ بیـــن خان ده با من
که از من شعر می ماند و از او باغ گردویش

رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش

حامد عسگری

۹۴/۰۱/۱۱
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران