هم‌قافیه با باران

نشئه ی شعرم ولی دارم خماری میکشم

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۵۰ ب.ظ

نشئه ی شعرم ولی دارم خماری میکشم
گوشه دنج اتاقم بی قراری میکشم

تکه های خاطراتم را کنارم چیده ام
پشت عکس یادگاری،یادگاری میکشم

روزگارم رااگریک روز نقاشی کنم
یک قفس با خاطرات یک قناری میکشم

مثل گربه،دوردیزی،بی قرارو باحیا
باهمه دارایی ام درد نداری میکشم

خواب دیدم ماه بانوی دیارمادری
آذری می رقصدومن هم هزاری میکشم

بسکه میسازدخرابم میکند باخاطرش
حسرت یک استکان زهرماری میکشم

بی جوابم هرکه می پرسد(کفن پوشی چرا)
حبس سنگینی به جرم رازداری میکشم

ازازل بامن غریبی کرد،حالاغرق خواب
ملحفه روی تن بخت فراری میکشم

بازهم پایان بازیهای تکراری رسید
شب سحرشدهمچنان دارم خماری میکشم

مجتبی سپید

۹۶/۰۱/۱۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران