هم‌قافیه با باران

نمی بینی مگر جمعیت دور و برش را

دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۵ ب.ظ

نمی بینی مگر جمعیت دور و برش را
نمی بینی مگر عمه، نگاه آخرش را
.
قفس جایی برای مجتبی زاده ندارد
رها کن عمه جان این مانده تنها یاورش را
.
عمویم را غریب و تشنه گیر آورده اند آه
شکسته پیرمردی با عصا بال و پرش را
.
یکی نیزه، یکی تیر و یکی شمیشیر...ای وای
یکی هم برده است عمامه پیغمبرش را
.
یکی مشغول غارت کردن پیراهنش آه
نَبَر نامردِ ملعون یادگار مادرش را
.
رهایم کن عمویم غرق خون افتاده بر خاک
گرفته تیر و تیغ و نیزه سطح پیکرش را
.
رهایم کن که دارد می رسد از راه قاتل
رهایم کن خودم دیدم از اینجا خنجرش را
.
رهایم کن نشسته شمر روی سینه اش آه
نمی بینی مگر لبْ تشنه می خواهد سرش را....
.
فرزاد نظافتی

۹۴/۰۷/۲۷
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران