هم‌قافیه با باران

نه مثل هیچ کس، مثل کسی که مثل هرکس نیست

جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۶ ب.ظ

نه مثل هیچ کس، مثل کسی که مثل هرکس نیست
به دنیا آمدی، آیا همین تاریخ را بس نیست؟

همین بس نیست تا قدر تو را تاریخ بشناسد؟
برای قدردانی از تو، آیا بودنت بس نیست؟

که چشمان تو خورشید است و دستان تو تابستان
شبیهت آفتابی زیر این طاق مقرنس نیست

و بر چادر نمازت ابرهای موسمی جمعند
چه غم ای ماه، اگر پیراهن سبز تو اطلس نیست؟

علی را ﻻاقل یک چاه می‎فهمید، امّا تو...
بمیرم، هیچ‌کس بانوی من! مثل تو بی‎کس نیست!

بمیرم، هیچ جای آسمان و خاک یک طاووس
چنین بال و پرش آزرده‎ی منقار کرکس نیست!

بفرما نور چشمت بازگردد بانوی مهتاب!
که غیر از چشم‎هایش راه برگشتی به مبعث نیست

بگو، لب‎ها به لبّیک تو آماده‎ست، لب بگشا
که پیشت شهر، پیش از این اگر کر بود، ازین پس نیست

بگو، صدها انار سرخ روی شاخه بیدارند
محبّت در دل ما دیگر آن بادام نارس نیست


پانته آ صفائی

۹۵/۰۲/۰۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران