نه همین می رمد آن نوگل خندان از من
شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۱۸ ب.ظ
نه همین می رمد آن نوگل خندان از من
می کشد خار در این بادیه دامان از من
با من آمیزش او ، الفت موج است و کنار
روز و شب با من و پیوسته گریزان از من
قمری ریخته بالم ،به پناه که روم؟
تا به کی سرکشی ای سرو خرامان از من؟
به تکلم ، به خموشی ، به تبسم،به نگاه
می توان برد به هر شیوه دل آسان از من
نیست پرهیز من از زهد، که خاکم بر سر!
ترسم آلوده شود دامن عصیان از من
گر چه مورم، ولی آن حوصله را هم دارم
که ببخشم، بود ار ملک سلیمان از من
اشک بیهوده مریز این همه از دیده کلیم
گرد غم را نتوان شست به طوفان از من
کلیم کاشانی
۹۴/۰۳/۲۳