نو بهار آمد و گل سرزده، چون عارض یار
چهارشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۰۰ ب.ظ
نو بهار آمد و گل سرزده، چون عارض یار
ای گل تازه، مبارک به تو این تازه بهار
با نگاری چو گل تازه، روان شو به چمن
که چمن شد ز گل تازه، چو رخسار نگار
لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر
کز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار
زلف سنبل، شده از باد بهاری درهم
چشم نرگس، شده از خواب زمستان بیدار
چمن از لالهٔ نو رسته بود، چون رخ دوست
گلبن از غنچهٔ سیراب بود، چون لب یار
روز عید آمد و هنگام بهار است امروز
بوسه دهای گل نورسته، که عید است و بهار
گل و بلبل، همه در بوس و کنارند ز عشق
گل من، سر مکش از عاشقی و بوس و کنار
گر دل خلق بود خوش، که بهار آمد و گل
نو بهار منی ای لاله رخ گل رخسار
خلق گیرند ز هم عیدی اگر موقع عید
جای عیدی، تو به من بوسه دهای لاله عذار
رهی معیری
ای گل تازه، مبارک به تو این تازه بهار
با نگاری چو گل تازه، روان شو به چمن
که چمن شد ز گل تازه، چو رخسار نگار
لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر
کز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار
زلف سنبل، شده از باد بهاری درهم
چشم نرگس، شده از خواب زمستان بیدار
چمن از لالهٔ نو رسته بود، چون رخ دوست
گلبن از غنچهٔ سیراب بود، چون لب یار
روز عید آمد و هنگام بهار است امروز
بوسه دهای گل نورسته، که عید است و بهار
گل و بلبل، همه در بوس و کنارند ز عشق
گل من، سر مکش از عاشقی و بوس و کنار
گر دل خلق بود خوش، که بهار آمد و گل
نو بهار منی ای لاله رخ گل رخسار
خلق گیرند ز هم عیدی اگر موقع عید
جای عیدی، تو به من بوسه دهای لاله عذار
رهی معیری
۹۴/۰۱/۰۵