نپرس حال مرا تا غزل به لب دارم
سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۳۵ ب.ظ
نپرس حال مرا تا غزل به لب دارم
خودت بفهم که حالم بد است و تب دارم
فقط بگو لقب شاعری به من ندهند
بگو که من دل خونی از این لقب دارم
وبی تو اینهمه شعری که هیچ می ارزند
..و بی تو دفتر شعری که بی سبب دارم
ببین به چشم خودت بی تو سرد و متروک است
همیشه خانه ی عشقی که ان عقب دارم
تو چند ساله شدی آه چند ساله شدم؟
کجا دگر خبر از سال و ماه و شب دارم
بیا و این دم آخر کنار چشمم باش
مباد بی تو بمیرم چقدر تب دارم..!!
نجمه زارع
۹۵/۰۶/۱۶