نیومد، دیر شد، دل بی قراره (ماهیان دست بسته)
نیومد، دیر شد، دل بی قراره یه ظرف آب تو دستاشه، میگه شبم تیره س، برام مهتاب آورد "مرام ساقیا تنهاخوری نیس" میگن غواص بود و موج ، بردش یکی ایمون به چشم تر میاره شبیه نور از چاهی دراومد کجاس صالح ببینه از دل خاک پسر میگن عصای دست میشه جوونم بی هوا برگشته از راه علی اکبر فرستادم به جبهه ننه ت یک عمره از خون ، قوت داره محسن ناصحی
یه عمره مادرش چشم انتظاره
که بچه م آب بازی دوست داره
برا مستی شراب ناب آورد
برا زاینده رودم آب آورد
میگن یونس شد و شب کوسه خوردش
ننه ش باور نکرد و خاک رو کند
خودش از زیر خاکا در آوردش
علی اکبر رشیده مثل باباش
جوون مو شهیده مثل باباش
یه شو راهی شد و دل زد به دریا
اونُم غواص بیده مثل باباش
یکی هی شک به این باور میاره
مو از دریا میام با دست خالی
یکی از خاک، ماهی در میاره
شتر از کوه با آهی دراومد
صد و هفتاد تا ماهی دراومد
میدونس من بهش وابسته م اومد
شنیده ناتوون و خسته م اومد
سر پیری عصای دستم اومد
کنار ماهیا برگشته از راه
علی اصغر چرا برگشته از راه؟!
دل خسته تن فرتوت داره
گرفته تنگ خالیت و تو دستش
میگه ماهی مگه تابوت داره؟!