هم‌قافیه با باران

هر که در بادیهٔ عشق تو سرگردان شد

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۱۹ ق.ظ

هر که در بادیهٔ عشق تو سرگردان شد
همچو من در طلبت بی سر و بی سامان شد

بی سر و پای از آنم که دلم گوی صفت
در خم زلف چو چوگان تو سرگردان شد

هر که از ساقی عشق تو چو من باده گرفت
بی‌خود و بی‌خرد و بی‌خبر و حیران شد

سالک راه تو بی نام و نشان اولیتر
در ره عشق تو با نام و نشان نتوان شد

در منازل منشین خیز که آن کس بیند
چهرهٔ مقصد و مقصود که تا پایان شد

تا ابد کس ندهد نام و نشان از وی باز
دل که در سایهٔ زلف تو چنین پنهان شد

حسنت امروز همی بینم و صد چندان است
لاجرم در دل من عشق تو صد چندان شد

شادم ای دوست که در عشق تو دشواری‌ها
بر من امروز به اقبال غمت آسان شد

بر سر نفس نهم پای که در حالت رقص
مرد راه از سر این عربده دست‌افشان شد

رو که در مملکت عشق سلیمانی تو
دیو نفست اگر از وسوسه در فرمان شد

همچو عطار درین درد بساز ار مردی
کان نبد مرد که او در طلب درمان شد
         
عطار

۹۵/۰۵/۱۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران