هم‌قافیه با باران

همراز من !‌ ز ناله ی خود هر چند

پنجشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۵۳ ب.ظ

همراز من !‌ ز ناله ی خود هر چند 
 چشم تو را نخفته نمی خواهم 
یک امشبم ببخش که یک امشب 
نالیدن نهفته نمی خواهم 
 بر مرغ شب ز ناله ی جانسوزم 
امشب طریق ناله بیاموزم 
تب ، ای تب !‌ از چه شعله کشی در من ؟
آتش به خرمنم ز چه اندازی؟
شب ،‌ ای شب !‌ از سیاهی تو آوخ 
 من رنگ بازم و تو نمی بازی
 مردم ز درد ، رنجه مرا بس کن 
 بس کن دگر ، شکنجه مرا بس کن 
عمری به سر رسید ، سراسر رنج 
حاصل ز عمر رفته چه دارم ؟ هیچ 
امشب اگر دو دیده فرو بندم 
 از بهرکودکان چه گذارم ، هیچ 
 این شوخ چشم دختر گل پیکر 
فردا که را خطاب کند مادر ؟
راز درون تیره ی من داند 
 این سایه یی که بر رخ دیوار است 
 این سایه ی من است و به خود پیچد 
 او هم ، چو من ،‌ دریغ که بیما است 
 آن پنجه های خشک ، چه وحشت زاست 
 وان گیسوی پریش ، چه نازیباست 
پاشدیه ام به خک و ، نمی دانم 
شیرین شراب جام چه کس بودم 
بس ‌آرزو که در دل من پژمرد 
آهنگ ناتمام چه کس بودم ؟
در عالمی ز نغمه ی پر دردم 
 آشوب دردخیز به پا کردم
 حسرت نمی برم که چرا جانم 
 سرمست از شراب نگاهی نیست 
یا از چه روی ، این دل غمگین را 
الفت به دیدگان سیاهی نیست 
شد خک ، این شرار و به دل افسرد 
 وان خک را نسیم به یغما برد 
زین رنج می برم که چرا چون من 
محکگوم این نظام فراوان است 
 بندی که من به گردن خود دارم 
 دیگر سرش به گردن ایشان است 
آری !‌ به بند بسته بسی هستیم 
از دام غم نرسته بسی هستیم 
همبندی های خسته و رنجورم 
 پوسیدنی است بند شما ، دانم 
فردا گل امید بروید باز 
در قلب دردمند شما ،‌ دانم 
گیرم درخت رنگ خزان گیرد 
تا ریشه هست ، ساقه نمی میرد 


سیمین بهبهانی

۹۳/۱۱/۰۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران