هیچ حرفی درسکوت چهره ی زردش نداشت
يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۰۴ ب.ظ
هیچ حرفی درسکوت چهره ی زردش نداشت
این شب تیره پیامی از دل و دردش نداشت
آسمان می خواستم از چشم هایش لب به لب
آسمان ,خورشید را در باور سردش نداشت
اعتقادِ اینکه من می خواهمش از جان و دل
آنکه با فنجان چایی تلخ آوردش نداشت
من شدم سیاره ی چشم سیاهش, جذبه ای
در میان بازوان آسمان گردش نداشت
دیدمش با یک نفر باشوق دارد می رود
دست در دستانِ آنکه آرزو کردش نداشت
سید مهدی نژادهاشمی
این شب تیره پیامی از دل و دردش نداشت
آسمان می خواستم از چشم هایش لب به لب
آسمان ,خورشید را در باور سردش نداشت
اعتقادِ اینکه من می خواهمش از جان و دل
آنکه با فنجان چایی تلخ آوردش نداشت
من شدم سیاره ی چشم سیاهش, جذبه ای
در میان بازوان آسمان گردش نداشت
دیدمش با یک نفر باشوق دارد می رود
دست در دستانِ آنکه آرزو کردش نداشت
سید مهدی نژادهاشمی
۹۴/۰۶/۱۵