وای من که می روید ، دشنه دشنه خار این جا
وای من که می روید ، دشنه دشنه خار این جا
مثل این که می گیرند ماتم بهار این جا
جای جای این وادی از سراب سیراب ست
ریشه ریشه می سوزند بوته های خار این جا
در جهان بی دردی از پی چی می گردی؟
وا نمی شود ای دل عقده ای ز کار این جا
ناله ای ، خروشی نیست ، آه شعله جوشی نیست
ما دلی نمی بینیم ، گرم و شعله بار این جا
از من و تو می گیرد ، فرصت تماشا را
بیعتی که آیینه بسته با غبار این جا
آتشین دمان رفتند سرفشان و پاکوبان
بعد از این نمی رقصند با طناب دار این جا
شور سر بداری نیست ، شوق پایداری نیست
تا به کی ز دلتنگی می کشی هوار این جا؟
التهاب داغی کو؟ لاله ای ، چراغی کو؟
تا تو را به رقص آرد ، عشق شعله کار این جا
تربت شهیدان را غرق لاله کن یعنی:
پاره ی دلی بگذار روی هر مزار این جا
***
کور سوی نوری نیست ، روشنای طوری نیست
ای کلیم من برخیز! مژده ای بیار این جا
ای زلال روحانی ، چشمه چشمه جاری شو
وی شکوه بارانی نم نمی ببار این جا
محمدعلی مجاهدی