هم‌قافیه با باران

ولی نشد برسد دست من به دامن تو

دوشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۶ ب.ظ
... ولی نشد برسد دست من به دامن تو
نشد که بو کنمت ای بهار در تن تو!

گرفت دست مرا هرکه ، بر زمینم زد
بگیر دست مرا ، دست من به دامن تو

به شاه بیت غزل های خواجه می مانست
غزل ترانه ی چشمان مردافکن تو

شکوه شرقی خورشید های ناپیدا
نشد که نور بتابد به من ز روزن تو

تو باغ روشن آوازهای پیوندی
نشد که خوشه بچینم شبی ز خرمن تو

غریبه چشم تو را جار می زند اما
منم که گم شده ام در نگاه روشن تو

غریب و گنگ به بن بست مرگ افتادم
بیا! نیایی اگر خون من به گردن تو

غروب بود و من و تو غریب ، وقت وداع
صدای هق هق من بود و گریه کردن تو

مرتضی امیری اسفندقه
۹۴/۰۹/۳۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران